سفارش تبلیغ
صبا ویژن


حسین خسروشاهی - امید دوست مداروخیال دوست مبند/گرت به خویشتن ازذکردوست پرواییست


بسم الله الرحمن الرحیم.

سخنان رهبر عزیزمان امام خامنه ای به عنوان رهبری جهان اسلام همیشه متقن و کامل و راهنمایی بسیار عالی برای جهان اسلام بوده است. نیازی به توضیح بیشتر نیست.

راستش را بخواهید میخواستم گوشه هایی از بیانات امام خامنه ای در دیدار با خبرگان رهبری را در این مطلب خود بیاورم. ترسیدم بنده را به بریده کردن قسمت هایی از سخنان که با نظرات بنده سازگار است و سوء استاده از بیانات متهم کنید.

پس لینک بیانات ایشان را در این مطلب قرار میدهم. از همه دوستان عاجزانه و ملتمسانه میخواهم این سخنان را بخوانند. حتی اگر دوستان نظری بر این سخنان داشتند میتوانیم در مورد محتوی و درون مایه کلام حضرت آقا به بحث و گفتگو بپردازیم.

انشاءالله که لینک صوت این بیانات را هم پیدا کردم بعدا به این مطلب اضافه میکنم.

انشاءالله که بتوانیم رهروی واقعی حضرت مهدی روحی له الفداه باشیم

یا علی......................   


http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=10141



نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 9:10 صبح روز شنبه 89 شهریور 27


«و نرید ان من علی الذین الستضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثون»

 

تردیدی نیست که آتش کشیدن قرآن کریم کاری بس وقیحانه و بیشرمانه بوده است که دل بیش از یک میلیار مسلمان را آزرده است. مسلمانانی که در هرچه باهم نزاع داشته باشند، همه در یک چیز مشترکند و آن قرآن است و به فضل الهی همه مسلمان فقط یک کتاب را کتاب آسمانی خویش می‌دانند. لیکن نکاتی در این اقدام موهن و پیش لرزه ها و پس لرزه های آن نهفته است که لازم می‌دانم اشاره کنم. پیشاپیش از بدقولی خود که مجبور گشتم زودتر از زمان اعلام شده قلم بزنم، عذرخواهی می کنم.

 

1- آتش زدن کتاب آسمانی ما مسلمانان نه تنها از محبوبیت مسلمانان نمی کاهد که عکس آن است و طبق معمول گذشته، عدو سبب خیرخواهدگشت. هنگامی که کاریکاتور پیامبر (ص) را کشیدند و به خیال خام خود درجهت کم کردن رشد روز افزون دین مبین اسلام در کشورهای غربی، گامی بس بزرگ برداشتند، در همان سال نامی که بیش از همه نامها در کشور دانمارک مورد استفاده قرار گرفت نام محمد بود. از این نمونه فراوان در تاریخ موجود است. آن زمان که معاویه لعین با اقدامات تخریبی خود سعی در کوچک کردن حضرت علی (ع) داشت و دیدیم پس از مدتی چهره محبوب جهان اسلام که نه، تمام مخلوقات عالم و تمام مردم کره زمین چه کسی شد و چهره منفور کدام شد؟ این اقدام احمقانه و از روی بی خردی دولت منفور امریکا هم از این دست اقدامات است که فقط جایگاه اسلام و مسلمانان را در جهان عزیز و باشکوه تر می‌کند.

 

2- خود امریکای جهانخوار و مستکبران می‌دانند که تنها حربه ای که می‌توانند در مقابله با امت اسلامی به کار گیرند، آن است که بین مسلمانان جهان تفرقه بیندازند و از ابتدای تاریخ دین اسلام تا کنون همواره بر این سیاست خود بوده‌اند و از هیچ اقدامی در این راستا فروگذار نکرده اند. تأسیس فرقه های ضاله بهاییت و وهابیت هم اقدامی بزرگ در این جهت بود که دو هدف عمده را در این کار مد نظر داشتند، یکی تخریب مسلمان و منفور کردن آنان در پیش چشم مردم عالم با اقدامات ضد اخلاقی، ضد بشری و مخالف دین مبین اسلام که از این فرق سرمی زد و دوم تفرقه افکنی و ایجاد اختلاف میان مسلمانان جهان. حال آنکه باید خدا را شاکر باشیم که دشمنان اسلام را مشتی احمق قرار داده است. این اقدام ضد بشری دولت امریکا و آتش زدن قرآن تنها و تنها مسلمانان جهان را حول یک محور مشترک هرچه بیشتر جمع کرده و اتحاد مسلمانان را دوصد چندان می‌کند. پس باید از آنان تشکر نمود که هدیه ای عظیم به ما مسلمان هدیه کردند و آن همبستگی هرچه بیشتر ما مسلمانان بود!!

 

3- آنچه واضح و روشن است این مطلب است که جهان غرب در مواجهه و مقابله با جهان اسلام و علی‌الخصوص جمهوری اسلامی ایران با شکست رو به رو شده است. این اقدام، حکم دست و پا زدن انسانی است که تا گردن در باتلاقی فرو رفته است و حال که مرگ را نزدیک می‌بیند، با آنکه می‌داند که دست و پا زدن فقط او را بیشتر در باتلاق فرو می‌برد از سر اینکه هیچ راهی ندارد فقط دست و پا می‌زند. اگر جهان غرب می‌توانست به شیوه دیگری به مبارزه با اسلام بپردازد و حتی کوچکترین احتمالی می‌داد که راهی خواهد بود که کمی از عزت اسلام و مسلمین بکاهد، هیچ زمان دست به چنان عمل ناشیانه و بهتر است بگوییم احمقانه ای نمی‌زد. آری سنت خدا همانطور که در قرآن کریم آمده است آن قرار گرفته است که مستضعفین جهان را امام و وارث خود در زمین قرار دهد و هیچ کس و هیچ چیز نمی‌‌تواند سنت خدا را تعطیل کند.

 

4- امریکا و جهان غرب به علت اینکه میخواستند آرزوها و اهداف شوم خویش را عملی کنند و بر جهان چیره گشته و دنیا را به تسخیر خود درآورند، دست به تولید مفاهیم و اصطلاحاتی عوامفریب، غیر منطقی و غیر قابل اجرا همچون اصالت آزادی، لیبرالیسم، دموکراسی و از این دست کلمات زده‌اند تا آن را چماقی کنند بر سر کشورهای به قول خودشان جهان سومی. مفاهیمی که رفتارشان نشان می‌دهد کوچکترین پایبندی به آن ندارند. این ضعف نه فقط ناشی از عدم صداقت غرب است که ناشی از کمبود این مفاهیم و عدم توانایی در اجرای آن است. نمونه بارز آن در بحث آزادی همین اقدام سوزاندن کتاب مقدس یک دین آسمانی است. فکر میکنید اگر یک احمقی پیدا می‌شد که در یک کشور اسلامی از روی حماقت کتاب مقدس مسیحیان، انجیل یا یهودیان، تورات را بی حرمتی می‌کرد، نمی‌گفتند در این کشور آزادی وجود ندارد و اجازه ترویج دین نمی‌دهند و از این دست حرف‌های دهن پرکن. بنابراین باید هوشیار باشیم و ببینیم کسانی که خود را خداوندگار دموکراسی در زمین می‌نامند و می‌دانند چه گلی بر سر کشور خودشان زده‌اند که حال بخواهند برای ما مسلمانانی که دینمان، برای کوچکترین اعمال و رفتارمان راه‌کاری مشخص کرده و حرفی برای گفتن دارد، بشوند دایه مهربان تر از مادر و بخواهند برای ما دموکراسی برقرار کنند. شما کشور خودتان را جمع کنید که با اینکه یهودیان کشورتان کمتر از 2% جمعیت کشورتان را تشکیل داده اند، لیکن بیش از 90% افراد حاضر در مجلس سنایتان یهودیند و برعکس، با وجود آنکه حدود 1% کشورتان را مسلمانان تشکیل داده اند، در مجلس سنا 250 نفره شما، تا به حال مسلمانی نتوانسته وارد شود و با این حال به ما خرده می‌گیرید که چرا سایر ادیان آسمانی در مجلس ما اعمال نفوذ ندارند در حالی که ما برای حدود 100هزار جمعیت یهودی کشورمان که ، یک نماینده قرار داده‌ایم. باید ببینیم این رفتارهای دوگانه آنان را تا به سوء نیت و عدم صداقتشان پی ببریم و مواظب باشیم در دام تبلیغات و هجمه های رسانه‌ایشان قرار نگیریم.

 

5- نکته بسیار مهم این است که باید یادمان باشد ساده انگاری است که فکر کنیم این رفتار و این عمل وقیحانه، از سر غفلت و از تعداد قلیلی سر زده است و ساده انگارانه تر آن است که فکر کنیم دولت امریکا با این اقدام مخالف است یا حتی بی تفاوت است. مسلما این اقدام نیز مانند سایر اقدامات ضد اسلامی و ضد بشری از گور دولت امریکا و صهیونیستها و مسیحیان صهیونی که در امریکا قدرت را دردست گرفته اند و در دنیا خدایی می کنند بلند میشود. بنابراین طرف مقابل ما مسیحیان و آن دسته از یهودیان که با استکبار جهانی مخالف اند نیستند، طرف حساب ما امریکای جهانخوار و به قول رهبر عزیزمان سگ زنجیری آن، صهیونیست جنایتکار است. مواضب باشیم بی بصیرتی نکنیم و هوشیارانه عمل نماییم.

 

6- هرچند این اقدام سخیفانه فقط بر نفرت مردم از آنان می‌افزاید و بر محبوبیت مسلمانان، اما باید هوشیار باشیم. باید بدانیم که آنان قصد دارند کشورها و امت اسلامی را بیازمایند، آنها می‌خواهند حساسیت مسلمانان را در قبال بی‌حرمتی بسنجند و به این پی برند که آیا جهان اسلام هوشیار و بیدار و آماده است یا نه، در خواب غفلت است و اگر امت اسلامی و خصوصا ملت مسلمان ایران در غفلتند، اقداماتی اساسی را در جهت تخریب و حرمت‌شکنی انجام دهند. آنها می‌خواهند ببینند اگر دوباره به ایران حمله بردند، هستند جوانانی که از همه چیزشان بگذرند و در مقابل شرق و غرب بایستند. هستند جوانانی که از دینشان تا پای جان حمایت کنند یا نه. باید در صحنه بود. اگر به اسلام و به انقلاب اسلامی اعتقاد داریم نباید صحنه را خالی بگذاریم. باید به دنیا نشان دهیم که با دست خالی جلوی تمام امکاناتشان می‌ایستیم و به فضل پروردگار، شکستشان حتمی است. انشاءالله که باشیم و ببینیم حکومت جهانی عدل و استقرار اسلام در کل جهان را و دعا میکنیم که خداوند فرج آخرین بقیه خود در زمین را هرچه زودتر محقق بگرداند، انشاءالله............



نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 4:6 عصر روز چهارشنبه 89 شهریور 24


بسم الله الواحد القهار..............


دیدید خطبه های نماز عید سعید فطر تهران را. دیدید خطبه های عید بزرگ مسلمانان را. کدام عید.؟ مگر ندیدید گریه های اماممان را. مگر نشنیدید فریاد با خواهش و تمانای هل من ناصر ینصرنی را که از زبان امام خامنه ای خارج می شد.  آری عید است. برویم خانه دوست و آشنا و فامیل و دوست. گل بگیم و گل بشنویم و بخندیم. اصلا به ما چه مربوط که رهبرمان اینگونه ناراحت است. به ما چه مربوط که در یک کشور اسلامی سیل آمده است. به ما چه مربوط که رهبرمان گریه بر گلو می‌آیند و از روزه گرفتن آنان سخن میگویند. ما منتظریم آقایمان صاحب الزمان بیاید و فریاد هل من ناصر ینصرنی او را لبیک بگوییم. ما منتظریم تا او بیاید و دستی به سر آوارگان پاکستان بکشد. بگذارید او بیاید. چنان دعوتی از او لبیک بگوییم که چشم همه عالم خیره شود. کور خوانده اند. مگر میگذاریم که تنها بمانند؟ شرمم باد که خود را سرباز امام زمان میدانم و اینگونه دل نایبش را میشکنم.


به خدا خجالت میکشم. میترسم. ناراحتم. نمیدانم با این اشکهایی که الان موقع غروب آفتاب بر روی صورتم جاری است چه کنم؟ چه کنم؟ خوب معلوم است. ببین چه کردی که امامت اینگونه میگرید؟ به خدا باید فردای قیامت به بی بی فاطمه جواب دهیم که چرا اینگونه رفتار کردیم که دل عزیز دلشان به درد آمده است؟ آخر چندین روز است مدام آقا دارند طلب کمک میکنند. در همه سخنرانیهایشان طلب کمک کردند. از مردم خواستند. کمک به مردم را وظیفه هر مسلمان دانستند. تکلیف کردند. بگو تو چه کردی حسین؟ هان؟


چقدر دلگیر بود غروب این جمعه. غروب جمعه ای که با ناراحتی مولایمان دلگیر گشته است. وای بر ما. خاک بر سرمان کنند. اینگونه میخواهیم حکومت جهانی مهدی موعود را بر زمین مستقر کنیم. چه بگویم که دیگر تاب سخن گفتن ندارم.


خودمونی بگم. بچه ولایتیا. اونایی که غیرت دارید. غیرتتون به جوش نیومد از دیدن اشک چشمهای آقاتون؟ بجنبیم. دست تکون بدیم. اماممون ناراحتند. دارند فریاد میزند و از ما کمک میخواهند. نشستیم تا ناراحتی آقامون رو ببینیم؟ چی کار کنیم؟ خوب معلومه. همون کاری که آقامون خواستند. باید کمک کنیم. نه به خاطر سیل زدگان که به خاطر غریبی مهدی فاطمه و نائب برحقشون. به خاطر اینکه دل آقانمون بیشتر از  این از دستمون خون نشه. یه یا علی بگید و سریع دست به کارشید. یه وقت نشه که آقا مجبور بشند تو سخنرانی بعدیشون دوباره به ما رو بزنندا؟


اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب العصر و الزمان روحی له الفداه


واحفظ وانصر و اید امامناالخامنه ای مد ظله العالی



نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 9:42 صبح روز یکشنبه 89 شهریور 21


بنویسم ماه رمضان هم تمام شد؟ یا بنویسم ششمین روز زندگیه دوبارمونه. آخه میدونید که روایت داریم شب قدر (شب بیست و سوم) شب اول سال هرکسیه. چون مقدراتش از اون شبه که قطعی میشه و از خودم بپرسم تو این چند روز و شب چیکار کردی؟ یا اینکه بنویسم هفتمین روز یتیمی ماست. کسی نمیخواد دستی روی سر این تازه یتیم شده ها بکشه؟ یا اینکه بنویسم  کاش این هفته، هفته آخر غیبت مولایم بود...... ببخشید کاش هفته آخر غیبت من بود...............


اما یه شعر از قیصر عزیز و یاعلی:


صدایی به رنگ صدای تو نیست  /   به جز عشق، نامی برای تو نیست


شب و روز تصویر موعودمن  /   در آیینه جز چشم‌های تو نیست


تن جاده از رفتنت جان گرفت   /   رگ راه جز رد پای تو نیست


مزار تو بی مرز و بی انتهاست   /   تو پاکی و این خاک جای تو نیست


به تشییع زخم تو آمد بهار   /   که جز سبز، رَخت عزای تو نیست


کسی جز پی اهل مرهم رود   /   دگر شیعه زخم‌های تو نیست


به آن زخم‌های مقدس قسم   /   که جز زخم، مرهم برای تو نیست



نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 9:27 صبح روز چهارشنبه 89 شهریور 17


داستانی که دارم نقل میکنم رو از حاج آقای معمارالمنتظرین در سخنرانی بعد از نماز ظهرشون در بیستمین روز از ماه رمضون نقل میکردندو داستان از این قراره:


روز ی یک نفر در کربلا همراه مقدار زیادی طلا و جواهر میرسند خدمت میرزای شیرازی (میرزای دوم) در کربلا و به ایشون میگند که این طلا و جواهرات رو هر جایی که میدونید درسته خرج کنید. میرزای دوم داستان رو از این بنده خدا جویا میشند. اون مرد هم شروع میکنه به توضیح دادن و این جوری میگه:


من یه مسلمون بودم که برای تحصیل به روسیه سفر کردم. در اونجا چشمم به یه دختر مسیحی خورد و عاشق اون دختر شدم. بعد از مدتی خواستگاری اون دختر رفتم. خونواده اون دختر به من گفتند که اگر میخوام با دخترشون ازدواج کنم باید مسیحی بشم. من هم در ابتدا گفتم نه و بی خیال دختر شدم. اما همینجور علاقه من به دختر زیاد و زیادتر میشد. تا اینکه تصمیم گرفتم برم و در ظاهر بگم که مسیحی شدم ولی باطنا مسلمون بمونم. خلاصه رفتم و با اون دختر ازدواج کردم. اما همینطور یکی یکی اسلام داشت یادم میرفت. کم کم نماز رو ترک کردم. روزه گرفتن رو ترک کردم. خمس و ..... رو یادم رفت. اما هنوز یه چیز یادم مونده بود. اونم روز عاشورا بود. میدونستم که عاشورا چه زمانیه. وقتی روز عاشورا شد طاقت نیاوردم و رفتم تو یه اتاق و برا خودم شروع کردم به گریه کردن برا حسین (ع). کم کم صدام که بالاتر رفت خانومم فهمید و اومد تو اتاق و ازم پرسید چی شده که من این جور گریه میکنم. منم گفتم ما اون موقع که مسلمون بودیم یه نفر داشتیم به اسم حسین که تو این روز کشته بودنش و خونوادش رو به اسارت بردند. پرسید چرا و گفتم به خاطر اینکه نمیخواست زیر بار زور بره. دیدم یه دفعه شروع کرد به گریه کردن. ازش پرسیدم چرا گریه میکنی. گفت اسمش رو که شنیدم نمیدونم چرا این قدر بغضم گرفت و ناراحت شدم و گریم گرفت. ازم پرسید قبرش کجاست گفتم کربلا. گفت که باید حتما من رو ببری اونجا. خلاصه به طرف کربلا حرکت کردیم. اما مسیر طوری بود که باید از سیبری میگذشتیم و وسط راه خوانمم سینه پهلو کرده و همون جا جان داد. آوردیمش خونه و من میخواستم یه سری جواهرات داشت که میخواست تو کربلا بده برا امام حسین رو از دستش در بیارم. اما خونوادش چون رسم داشتن افراد رو با جواهرات دفن کنند(که فکر کنم رسم مسیحیاست) اجازه این کار رو به من ندادند. خلاصه اون رو دفن کردیم و شب من تصمیم گرفتم که نبش قبر کنم و جواهرات رو از دست همسرم بیرون بیارم و ببرم برا امام حسین (ع). وقتی قبر رو شکافتم دیدم به جای همسرم یه مرد با چهره خشنی توی قبر بود. وحشت کردم و روی قبر رو پوشوندم و به سرعت اومدم تو خونه و خوابیدم. در عالم رویا همسرم رو خواب دیدم. اون به من گفت که نگران نباش. من رو وقتی توی قبر گذاشتید اومدن و گفتند که چون زائر امام حسین بودی میبریمت همون جا و جای یه نفر که توی کربلا مرده و قبرش زیر گنبد طلاست ولی از دوستدارای حسین (ع) نیست میبریم و اون رو میاریم جای تو و الانم حالم خیلی خوبه. آدرس دقیق قبر رو هم به من داد. ما رفتیم و اون قبری که توی کربلا بود رو پیدا کردیم و نبش قبر کردیم و دیدیم همسرم توی همون قبره. من هم جواهراتش رو الان اوردم پیش شما که هرجا لازمه خرج کنید.


من هیچ نتیجه ای از این داستان نمیگیرم و هیچ توضیحی هم نمیدم. اگه لازم شد بعدا تو یه پست دیگه توضیحش میدم. هرکس که سوال لترون رو خونده که این داستان یه جورایی جواب همون سواله و اگر کسی هم نخونده که میتونه هرنتیجه ای بگیره!!!!!


فقط یه حرف کوچولو: خیلی خوب اربابی داریم. لنگش تو دنیا پیدا نمیشه..............


التماس دعای فراوان، مخصوصا برا شب 23 ماه رمضون که احتمال شب قدر بودنش هم بیشتره........................ ما رو یادتون نره......................................... یا حق



نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 3:22 عصر روز دوشنبه 89 شهریور 15


مصرع ناقص من کاش که کامل می شد

شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست

واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می دانم

نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد

شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

.......................................................

ادامه مطلب...


نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 12:51 عصر روز دوشنبه 89 شهریور 8


ماه رمضون هم به قول معروف افتاد توی سرازیری و دیگه داره کم کم ماه رحمت هم به انتها میرسه. سال گذشته وقتی شبهای قدر و بعدش هم ماه رمضون تموم شد تنها چیزی که از خدا میخواستم این بود که ماه رمضون سال آینده هم باشیم و سعی کنیم از اون ماه رمضون بیشترین استفاده رو بکنیم و سعی کنیم دیگه مثل امسال غفلت نکنیم. اما حالا که دوباره ماه رمضون داره تموم میشه انگار دوباره شده مثل سال قبل. اصلا نه! امسال دیگه دوست ندارم ماه رمضون تموم شه. دلم برا دعا ابوحمزه های گلزار شهدا تنگ میشه. دلم برا اومدن تو مجلسی که این همه عاشق خدا میان و با اشک چشماشون باخدا حرف میزنن تنگ میشه. اصلا دلم برا سحری خوردن و بیدار شدن برای سحری تنگ میشه. دلم برا نمازجماعت های هول هولی و سریع مسجد محلمون تنگ میشه. دلم برا افطار و دعای «اللهم لک صمت.......» تنگ میشه. دلم برا گرسنگیا و تشنگیای ماه رمضون، برا بیحالیهای عصرهای ماه رمضون. اصلا برا خود ماه رمضون تنگ میشه.


دوباره امسال غفلت کردم و نتونستم اونجوری که میخواستم از این ماه عزیز بهره ببرم. پس توی شبهای قدر از خدا دو چیز میخوام. البته دعا برای فرج آقا که جای خودش رو داره.


اول اینکه خدا توفیقم بده که بتونم از این روز و شبهای باقیمونده ماه رمضون بهترین بهترین بهره رو ببرم. دوم اینکه خدا به من عمر بده تا بتونم ماه رمضون سال آینده رو درک کنم و انشاءالله که بتونم از اون ماه رمضون بیشترین استفاده رو ببرم.


بچه ها توی این شبای قدر ما رو خیلی دعا کنید که «...... من جامانده بسی محتاجم..............»



نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 10:42 صبح روز یکشنبه 89 شهریور 7


آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه/حرم برای تو شه کرم میسازه


آخر برات یه گنبد طلا میسازیم/شبیه گنبد امام رضا میسازیم


به کوری عایشه و دشمن حیدر/ بقیع تو آباد میشه گل پیمبر


سر مزارت ضریح طلا میسازیم/ مثل ضریح شش گوشه بهشت میسازیم


آخر یه روز ضریحتو بغل میگیرم/ حسن حسن میگم پای ضریح میمیرم


پنجره فولاد میسازیم حاجت بگیریم/ دخیل میبندیم بدونی برتو اسیریم


سقاخونه بناکنیم باشور و احساس/ سر قبر ام البنین مادر عباس


آقام میاد و میگیره تقاس زهرا/ آباد میشه مدینه با قدوم مولا


ولادت باسعادت کریم اهل بیت، سبط رسول گرامی اسلام مبارک باد. انشاءالله که باشیم اون روزی که بقیع، که به دست شیعیان خراب گردید، دوباره بازسازی شود. انشاءالله باشیم اون روزی که سر مزار مادرمون فاطمه‌ی زهرا (س) بشینیم و آقامون برامون روضه بخونند و ما گریه کنیم. انشاءالله باشیم و ظهور حضرت حجت روحی فداه رو ببینیم.


اللهم عجل لولیک الفرج



نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 12:24 عصر روز شنبه 89 شهریور 6


به نام خدا


به ایام البیض ماه رسیدیم و نوای «اجرنا من النار یا مجیر» و این نشون میده که ماه رمضان، ماه رحمت و مغفرت هم به نیمه رسید و تا چشم به هم بزنیم این 15 شب و روز باقیمونده هم تموم میشه و فقط میمونه حسرت و آه و یه عالمه نقشه برای ماه رمضون سال بعد (البته اگه تا اون موقع اجل مهلتمون بده) سال بعدم  دوباره مثل امسال همینطور میشه و از دستمون میره.


این رو برا یادآوری نوشتم. اما قصد دارم که غربت نامه ایندفعه من کمی متفاوت از دفعات قبل باشه. این دفعه نمیخوام برا غریبی آقا بنویسم، نمیخوام برا غریبی خدا بنویسم، حتی نمیخوام برا غریبی ماه رمضون بنویسم. میخوام برا غریبی خودم بنویسم اونم خیلی کوتاه.........


میدونی چیه رفیق، این دفعه میخوام برخلاف همه مطلبا و کامنتایی که نوشتم از خدا شکایت کنم. میخوام از خدا پیش خودش شکایت کنم خدایا «اشکو الیک» این دفعه دیگه نه «من نفسی» ایندفعه «منک»..........


خدایا از دستت شاکیم. اما چون غیر تو کسی رو ندارم باید بیام شکایتم رو به خودت بکنم. خدایا از دستت شاکیم به خاطر اینهمه نعمتی که به من دادی....... آره ایندفعه نمیخوام برا نعماتت ازت تشکر کنم . میخوام برا نعماتت از شکایت کنم. چرا؟ برا اینکه تو اینهمه نعمت رو به من دادی اما ظرفیتش رو ندادی و به همین دلیل نمیتونم و هیچ تلاشی هم نمیکنم که شکرشون رو به جا بیارم. چون یادم ندادی چگونه از اینهمه نعمت برا آماده کردن زمینه ظهور آخرین قطعه از نور پاکت در زمین استفاده کنم. چون این نعمتهایی که در دست من هستند خاری شدند در چشم مولایم. چشمم دادی که راه رو ببینم و برم اما با این چشم فقط باعث رنجش خاطر شدم. زبونم دادی که بیام در خونت و التماست کنم و باهات حرف بزنم و تقاضای بخششکنم. اما  این کار رو که انجام نمیدهم هیچ با این زبان چقدر مولای خدوم رو اذیت کردم. دست بهم دادی که با اون گره از کار بندگانت باز کنم اما کارش شده گره انداختن تو زندگی این و اون..............


خلاصه نمیخوام طولانیش کنم. این دفعه نمیخوام دعا کنم نعمتهات رو برای من زیاد کن. میخوام برعکسش رو دعا کنم. خدایا یا ظرفیت داشتن این نعمتها رو به من بده یا این نعمتها رو هم ازم بگیر. میدونم یادت هست فقط میخوام یاد خودم بیارم که بزرگترین نعمتی که به ما دادی (طبق گفته خودت) حیاته. پس دعای من شامل حال این نعمت هم میشه......................


ولی خدا یه دعای کوچک و خیلی بزرگ دیگه هم میکنم. هرنعمتی رو که ازم میگیری بگیر، ولی نعمت گریه برا اربابمون حسین(ع) و غریبی مادرشون فاطمه(س) رو ازم نگیر. انشاءالله...................



نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 12:23 عصر روز شنبه 89 شهریور 6


بانام آنکه آفرید ما را تا فراموشش کنیم و.... 


ثانیه ها و دقایق و ساعت ها و روزها و هفته ها و ماهها و فصلها و سالها گذشت و باز میگذرد. وقتی به زندگی خود می نگرم گاهی باخود میگویم کاش تمام میشد این همه بی شرمی و غفلت و بی معرفتی.....

به خدا اگر عاشق و منظر بودیم این زندگیمان نبود.... زندگی که باید تمامش وقف مولایمان باشد و حال آنکه وقف...... بماند.....

شاعری می گفت:

سخت است ولی مولا خوب است نمی آیی
دلتنگ توام، اما خوب است نمی آیی
یک کوفه جفا و غم ، یک شام پر از محنت
آیی تو ، شوی تنها، خوب است نمی آیی
یک جمعه فقط ندبه ، یک هفته فراموشی
بود تو شود رویا، خوب است نمی آیی
یک نیمه شعبان را در ذکر تو می مانیم
فرداش روی از یاد، خوب است نمی آیی
لاف غم عشق تو ، ذکر همه مردم
بنگر به دل آنها ، خوب است نمی آیی
با این همه درد و غم میسوزی و میسازی
ای منتقم زهرا(س) خوب است نمی آیی

گاهی با خود میگویم نکند مانع ظهور ماها باشیم. آخر قرار است ظلم تمام عالم را فراگیرد و مولایمان بیاید...... پس آن ظلم ها که مانع ظهور نیست. بنابراین........

خدایا اگر موانع ظهور قابل هدایت نیستند ، موانع را از میان بردار...... آمین



نویسنده : حسین خسروشاهی » ساعت 2:6 عصر روز دوشنبه 89 شهریور 1

   1   2   3      >